خيام
ويژگي سخن
خيام در زمينه ادبيات و شعر، بيشترين معروفيت را در رباعيات به دست آورده چون رباعيات او بسيار ساده و بي آلايش و دور از تكلف و تصنع نوع زبان شعري است در عين اينكه شامل فصاحت و بلاغت است داراي معاني عالي و استوار است. خيام در اين رباعيها افكار فلسفي خود را به زيباترين شكل بيان مي كند و اين رباعيها را غالباً در دنبال تفكرات فلسفي خود سروده و به همين علت است كه خيام در زمان خود شهرتي در شاعري نداشته و بيشتر به عنوان حكيم و فيلسوف معروف بوده اما بعدها كه رباعيهاي لطيف و فيلسوفانه او مشهود شد نام او در شمار شاعراني قرار گرفت كه شهرت جهاني پيدا كردند. خصوصيات ديگري كه در اشعار خيام نمودار است اين است كه سخنش در كمال متانت و سنگيني است. اهل شوخي و مزاح نيست، با كسي كار ندارد چون او حكيمي است متفكر، دنبال سخنوري نيست و هنگامي كه در اشعارش دقت مي كنيم متوجه مي شويم كه افكار شعري او بر دو يا سه موضوع بيشتر نيست: يادآوري مرگ، تأسف بر ناپايدار بودن زندگي و بي اعتباري روزگار. از ميان شعراي بزرگ ايران كمتر كسي به اندازه خيام است كه شهرت جهاني داشته باشد چون اشعار او به زبانهاي مختلف ترجمه شده است.
معرفي آثار
آنچه كه از آثار خيام وجود دارد يا تاريخ نويسان وجود آنها را ذكر كرده اند رساله ها و مقالاتي است كه او در علوم مختلف نوشته است كه عبارتند از:
1- رساله اي در جبر و مقابله
2- رساله اي در شرح اصول اقليدس
3- زيج ملكشاهي يا زيج جلالي
4- رساله اي در طبيعيات
5- رساله در وجود
6- رساله فلسفي كه در آن از حكمت الهي در آفرينش عالم و تكاليف مردم و عبادات بحث مي كند.
7- رساله اي در اختلاف فصول و اقاليم 8- نوروز نامه كه درباره رسوم و اعياد ايرانيان به ويژه تاريخ و آداب ايرانيان در روز عيد نوروز است. 9- ديوان رباعيات
گزيده اي از اشعار
ابر آمد و باز بر سر سبزه گزيست بي باده گلرنگ نمي بايد زيست
اين سبزه كه امروز تماشاگه ماست تا سبزه خاك ما تماشاگه كيست
* * *
بر چهره گل نسيم نوروز خوش است در صحن چمن روي دل افروز خوش است
از دي كه گذشت هر چه گويي خوش نيست خوش باش و ز دي مگو كه امروز خوش است
***
مي نوش كه عمر جاوداني اين است خود حاصل از دور جواني اين است
هنگام گل و باده و ياران سر مست خوش باش دمي كه زندگاني اين است
***
در دهر چو آواز گل تازه دهند فرماي تا كه مي به اندازه دهند
از جور و قصور و ز بهشت و دوزخ فارغ بنشين كه آن بر آوازه دهند
***
بر شاخ اميد اگر بري يافتمي هم رشته خويش را سري يافتمي
تا چند ز تنگناي زندان وجود اي كاش سوي عدم دري يافتمي
***
از جمله رفتگان اين راه دراز باز آمده كو كه به ما گويد راز
هان بر سر اين دو راهه آز و نياز چیزی نگذاری كه نمي آيي باز
***
اي دل! غم اين جهان فرسوده مخور بيهوده نه اي غمان بيهوده مخور
چون بوده گذشت و نيست نابوده پديد خوش باش غم بوده و نابوده مخور
***
چون حاصل آدمي در اين شورستان جز خوردن غصه نيست تا كندن جان
خرم دل آنكه زين جهان زود برفت و آسوده كسي كه خود نيامد به جهان
***
درياب كه از روح جدا خواهي رفت در پرده اسرار فنا خواهي رفت
مي نوش نداني از كجا آمده اي خوش باش نداني به كجا خواهي رفت
***
مي خوردن و شاد بودن آيين من است فارغ بودن ز كفر و دين، دين من است
گفتم به عروس دهر كابين تو چيست گفتا دل خرم تو كه آيين من است
***
در دايره اي كه آمدن و رفتن ماست آن را نه بدايت نه نهايت پيداست
كس مي نزند دمي در اين عالم راست كه اين آمدن از كجا و رفتن به كجاست
***
اين يك دو سه روزه نوبت عمر گذشت چون آب به جويبار و چون باد به دشت
هرگز غم دو روز فرا ياد مگشت روزي كه نيامدست و روزي كه گذشت
تعداد بازديد : 445
تاریخ انتشار: جمعه 1 بهمن 1389 ساعت: 13:34